***قاعده عملی برای سالک مبارز این است که تصمیماتش را با چنان دقتی می گیرد که هیچ کدام از نتایج احتمالی آن تصمیم ها
نتواند غافلگیرش کند و یا از قدرتش بکاهد.***
***تمامیت ما مسئله ای کاملاً اسرار آمیز است. با اندک کمکی از
آن می توانیم پیچیده ترین وظایف حیاتی را به انجام برسانیم، با
این حال وقتی بمیریم با تمامیت خویش می میریم.***
***آدم معمولی فقط زمانی از هر چیز آگاهی دارد که فکر می کند
باید داشته باشد. به هر حال وضع و حال سالک مبارز این است
که اور در هر زمانی از هر چیزی آگاهی داشته با
***اقتدار همواره یک جو شانس را در اختیار سالک مبارز
قرار می دهد. هنر سالک مبارز در این است کا دائماً
تحرک داشته باشد تا بتواند از آن استفاده کند***
***مرگ عامل ضروری بایستی باورکردنهاست. بدون آگاهی از
مرگ همه چیز معمولی و مبتذل است. چنین است، چون مرگ
در کمین اوست که سالک مبارز باید باور کند دنیا رازی
پیمایش ناپذیر است. بایستی باورداشتن بدین شیوه بیانگر
درونی ترین تمایل سالک مبارز است.***
***برگ برندۀ سالک مبارز این است که او بدون باورکردن باور
می کند. اما بدیهى است باگفتن اینکه چیزى را باورکرده،
نمی تواند براحتى از آن بگذرد، چون این دیگر زیادى آسان
است. باورکردن تنها، بدون برائت، او را از بررسى وضع
خویش معاف می کند. در هر حال، هرگاه سالکى مبارز خود را
درگیر باورکردن کند، در واقع به نوعى انتخاب دست زده
است. سالک مبارز باور نمى کند، او باید باور کند.***
***تفاوت اساسى بین سالک مبارز و انسان معمولى در این است
که سالک مبارز همه چیز را به عنوان مبارز.طلبى قبول
می کند، در حالی که انسان معمولى همه چیز را به عنوان برکت
یا نفرین به شمار می آورد***
***عمل طی طریق براى کسب معرفت فقط از عهدۀ سالک مبارز
برمی آید. سالک مبارز نباید پشیمان شود یا از چیزى شکایت
کند. زندگى او مبارزه اى بی پایان است و احتمالا مبارزه ها
نمی توانند خوب یا بد باشند. مبارزه فقط مبارزه است.***
مزیت نهانی موجودات فروزان این است که آنها چیزى دارند
که هرگز از آن استفاده نمی کنند: قصد. ترفند شمن همان ترفند
آدم معمولى است. هر دو توصیفى از دنیا دارند. آدم معمولى
آن را به کمک منطق خود تقویت می کند، شمن با قصدش. اما
مزیت شمن در این است که قصد فراگیرتر از منطق است.
منطق انسانها وا می دارد فراموش کنند که توصیف فقط
توصیف است و قبل از آنکه متوجه این امر شوند، تمامیت
خودشان را در دوری باطل به دام می اندازند که بندرت در
زمان حیاتشان رهایی می یابند.
انسانها شیء نیستند، جسمیت ندارند. آنان موجودات مدور
درخشانی هستند، نامحدودند. دنیای اشیا و جامدات فقط
توصیفی برای کمک به ماست که گذار ما را در روی زمین
سهل سازد.
سالک مبارز سخت می میرد. مرگش باید با او بجنگد تا او را با
خود ببرد. سالک خود را بآسانی در آغوش مرگ نمی اندازد.
سالکی مبارز بودن کار ساده ای نیست که آدم فقط دلش
بخواهد. بیشتر مبارزه ای بی پایان است که تا آخرین لحظۀ
زندگی ما طول می کشد. هیچ کس سالک متولد نشده است،
همچنانکه هیچ کس هم به عنوان موجودی معمولی به دنیا
نیامده است. این ما هستیم که به این یا آن مبدل می شویم.
آدم معمولی فکر می کند که غوطه خوردن در شک و محنت
نشانۀ معنویت و احساساتی بودن است. واقعیت این است که
آدم عادی همه چیز هست بجز احساساتی. منطق و اماندۀ او
آگاهانه خود را به غولی یا قدیسی مبدل می کند. اما حقیقتاً
برای چنین قالبی (غول یا قدیس) بسی کوچک است.
سالکان مبارز بایستی احساسی را بپرورد که همۀ چیزهای
مورد نیاز را برای این سفر عجیب که زندگی اوست، دارد.
آنچه برای سالک مبارز مهم است زنده ماندن است. زندگی به
خودی خود کافی، گویای خود است و کامل.
بنابر این، بدون هیچ گونه گستاخی می توان گفت که
سالک بودن تجربۀ تجربه هاست.
سالکان مبارز با کوبیدن سر خود به دیوار پیروز نمی شوند،
بلکه از آن می گذرند. دیوار را ویران نمی کنند، از روی آن
می جهند
دنیا پیمایش ناپذیر است. ما نیز چنین هستیم و دیگر
موجودات دنیا نیز چنین اند.
هر وقت که گفتگوی درونی متوقف می شود، دنیا فرو می ریزد
و اشکال بسیار عجیب وجودمان بر ما ظاهر می شود، گویی که
آنها بشدت تحت حفاظت کلماتمان بوده اند
معرفت مثل ذراتی ازغبار طلایی شناور به سوی سالک مبارز
می آید، درست از همان غبار که بالهای شب پره را پوشانده
است. به همین جهت معرفت برای سالک مبارز همچون
دوش گرفتن است یا همچون بارانی از ذرات طلایی تیره که بر
او می بارد.
معرفت خاصترین موضوع است، بویژه برای سالکی مبارز.
معرفت برای سالک چیزی است که ناگهان واقع می شود، او را
در خود غوطه ور می کند و از او می گذرد.
سالک مبارز می پندارد که مرده است، به همین علت چیزی
ندارد که از دست بدهد. بدترین پیشامدها برایش روی داده
است، با این حال او آرام و خاطر جمع است، اما از گفتار و
رفتارش چنین بر نمی آید که شاهد همه چیز بوده است.
نقص کلمات این است که همواره ما را مجبور می کند تا
احساس آگاهی کنیم، ولی به محض اینکه از آنها دور می شویم
و به دنیا نظر می اندازیم، کمبودشان را حس می کنیم. به همین
دلیل سالک مبارز می کوشد به جای حرف زدن عمل کند و
برای رسیدن به این هدف توصیف جدیدی از دنیا را
می پذیرد، توصیفی جدید که در آن حرف زدن زیاد مهم نیست
و اعمال جدید نیز عکس العملهای جدیدی به دنبال دارند.
همنوعان ما جادوگران سیاه اند و هر که با آنهاست نیز
جادوگری سیاه است. کمی فکر کن! می توان راهی را که آنها
برایت تعیین کرده اند رد کنی؟ و اگر با آنها بمانی، افکار و
اعمالت برای همیشه طبق ضوابط آنان تعیین می شود. این
بردگی است. برعکس، سالک مبارز رها از تمام اینهاست.
آزادگی گرانبهاست، اما بهای آن را می شود پرداخت. پس از
اسیر کنندگانت، از اربابانت بترس. وقت و نیروی خود را با
ترسیدن از آزادی هدر نده.
آرامش خاطر، پناه، ترس، تمام اینها کلماتی است که حالات
روحی را پدید آورده است، شخص باید یاد بگیرد آن را
بپذیرد، بی آنکه حتی دربارۀ ارزش آنها فکر کند.
تواضع سالک مبارز فروتنی گدا نیست. سالک در برابر هیچ
کسی سر خم نمی کند و همین طور به کسی هم اجازه نمی دهد
که جلو او خم شود. در عوض گدا جلو هر گذرنده ای که اندکی
از او برتر باشد، نزدیک کلاهی که به زمین انداخته، زانو
می زند و به خاک می افتد، در مقابل انتظار دارد هرکسی هم که
از او پایین تر است جلویش بر خاک افتد.
سالک مبارز قسمت خود را هر چه که باشد، می پذیرد و آن را
هر چه که هست با کمال فروتنی قبول می کند. بله، با فروتنی
می پذیرد که چه هست، نه به عنوان مطالبی برای
افسوس خوردن، بلکه به عنوان مبارزه ای حیاتی.
وقتی سالکی مبارز آموخت که گفتگوی درونی خود را
متوقف کند، هر کاری ممکن می شود، دور از دسترس ترین
برنامه ها دستیافتنی می گردد.
تغییر کردن تصور ما از دنیا موضوع اساسی آیین شمنی است و
متوقف کردن گفتگوی درونی تنها راه رسیدن به آن است.
گفتگوی درونی چیزی است که پایه و اساس وجود مردم بر
آن استوار است. دنیا چنین و چنان این طور و آن طور است،
زیرا ما راجع به هستی آن چنین و چنان یا این طور و آن طور با
خود حرف می زنیم. پس از آنکه سالک مبارز آموخت چگونه
مناظرۀ درونی خود را متوقف کند، راه عالم شمنان بر وی باز
می شود.
اگر قرار است سالک مبارزی در کاری کامیاب شود، این
موفقیت بیاستی آهسته آهسته و با کوشش زیاد به دست آید،
نه با ناراحتی و پریشان خاطری
تنها راه ممکنی که سالک مبارز دارد این است که استوار و
بی قید و شرط عمل کند. او در لحظه خاصی به قدر کافی راه و
رسم سالکان مبارز را برای آنکه همان گونه رفتار کند، می داند،
اما رفتار و عادتهای دیرینۀ وی سد راه او هستند.
خیلی چیزها هست که سالک مبارز در زمان معینی انجام
می دهد که سالهای پیش نمی توانست انجام دهد. آن چیزها
خودشان تغییری نکرده اند، اما تصور او از خودش تغییر یافته
است.
اعتماد بنفس سالک مبارز مثل اعتماد بنفس آدم معمولی
نیست. آدم معمولی اطمینان را در چشم دیگران جستجو
می کند و اسمش را هم اعتماد بنفس می گذارد، ولی سالک
مبارز ((بی عیب و نقص، کمال یافتگی)) را از دید خود می بیند و
اسمش را فروتنی و تواضع می گذارد. شخص معمولی متکی
به دیگران است، در حالی که سالک مبارز فقط متکی به بینهایت است.
هنر سالک مبارز در این است که بین وحشت و شکوه
انسان بودن تعادل بر قرار کند.
مردم از زمانی که متولد می شویم به ما می گویند که دنیا چنین و
چنان و این طور است و طبیعتاً چاره ای نداریم جز
اینکه دنیا را همان طوری بپذیریم که دیگران گفته اند.
سالک مبارز هیچ تأسفی بر آنچه انجام داده است، نخواهد
خورد، زیر منفک کردن عمل شخص و آن را موذیانه، زشت و
بد نامیدن ناشی از اهمیت تضمین نشده ای است که برای خود
قائل است.
حقه در چیزی است که شخص بر آن تأکید می ورزد. ما
یا خود را بدبخت می کنیم و یا خود را نیرومند می سازیم.
نیروی صرف شده همان است