دون خوان راه سالکان را با عمارتی، با هر یک از عناصر این
عمارت که وسیلۀ حائلی است، مقایسه کرد که تنها کار کردش
نگاهداری روان سالک مبارز در نقش او به عنوان نوآی شمن است تا
حرکات او را آسان و پر معنا سازد. او صریحاً اظهار داشت که راه
سالکان ساخت اصلی بود که بدون آن نوآیان شمن در عظمت جهان
غرق می شدند.
دون خوان را سالکان را والاترین شکوه شمنان مکزیک باستان
نامید. او آن را مهمترین سهیمۀ کمک آنها، جوهر متانت آنان می دید.
یکبار ار او پرسیدم:
- دون خوان، راه سالکان مبارز تا این حد به طور کوبنده ای مهم است؟
- به طور کوبنده ای مهم حسن تعبیر است. را سالکان همه چیز است.
سلامتی جسمی و روحی است. من به هیچ طریق دیگری نمی توانم
آن را وصف کنم، زیرا شمنان مکزیک کهن چنان ساختاری پدید
آورده اند که برای من به معنای آن است که آنان در اوج قدرت خویش،
در قلۀ شادمانی خود، در تارک شادی خود بوده اند.
در سطح پذیرش عملی یا طرد آن که در آن موقع فکر کردم در آن
غوطه ورم تا طریقت سالکان مبارز را کاملاً و عاری از تعصب در
آغوش کشم. همه چیز برایم نا ممکن بود. هر قدر دون خوان طریقت
سالکان را بیشتر وصف می کرد، احساسی که داشتم بیشتر شدت
می گرفت که براستی او نقشه می کشد تا تعادل مرا به هم زند.
بنابراین، راهنمایی دون خوان نهانی بود. به هر حال خود را با
وضوح شگفت انگیزی در نقل قولهایی متجلی ساخت که از ((سفر به
ایختلان)) (سفر به دیگر سو) بیرون کشیده ام. دون خوان با سرعتی
بیش از حد در پرشها و حدود ار من پیشتر رفته بود، بی آنکه از آن
باخبر باشد و ناگهان به خطر افتاده بودم. دوباره گاهی از اوقات فکر
می کردم که یا به طرز درستی در لبۀ پذیرش وجود سیستم شناختی دیگری
هستم و یا چنان کاملاً بی تفاوتم که اهمیتی نمی دهم چنین چیزی به این یا
آن طریق روی دهد.
البته همواره اختیار گریز از همه اینها وجود داشت، اما پذیرفتنی
نبود. خدمات دون خوان یا استفادۀ ثقیل من از مفهوم و تصور سالک
مبارز به نحوی مرا تا جایی سخت کرده بود که دیگر چندان ترسی
نداشتم. گرفتار شده بودم، ولی واقعاً تفاوتی نداشت. تنها چیزی که
می دانستم این بود که طی مدتی آنجا با دون خوان بودم.